سلااااااااااام!چ طوریییین؟وای منم ک توپم!میدونین چرا؟اخه امروز تو مدرسمون سفره حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع) بودش!اخه اینقد تدارکات دیده بودیم ک داشتیم اب میشدیم!الان دارین میگین دلم الکی خوشه!ولی نه!اخه همین الان از مدرسه اومدم ذوق و شوق هم دارم!قرار بود سفره سنتی باشه و تو نماز خونه باشه!همه مسئول ی چیزی بودن منم همه کاره بدم نه نخودی ها نه نه-واسه تزیین و تدارکات و اینا مسئول بودم!خلاصه حو۳لم  سر رفته بود!!!یکی از بچه ها تیمپو اورده بود!سر کلاس حرفه بودیم ک دوستم ایران و فاطمه.م میخواستن برن قهوه بسازن منم ب بهانه ی این که شکر رو جا گذاشتن اویزونشون شدم(باهاشون رفتم)!اونا هم ک از خداشون بود باهاشون برم!شکر برای این بود ک بعضی ها قهوه رو تلخ میخورن واینا...(عسل هم خیلی خوشمز ش میکنه)رفتیم اشپزخونه مدرسه کپسول گازش تموم شده بود رفتیم از سرایدار مدرسه پیکنیک اوردیم و تو حیاط روشنش کردیم!خیلی وحشتناک بود اخه بلد نبودیم!!!البته بار اول خانم جمشیدی روشنش کرد!ماهم ب روش سنتی کتری رو پر اب و قهوه کردیم گذاشتیم رو پیکنیک یهو حواسمون پرت حرف زدن و فنجون چیدن شد ک واااای...دوستم همون لحظه اومد گف:حواستون ب کتری نیستا!!!ی دقه بش نگاه کردیم!(جایی ک نشسته بودیم و فنجون هارو میچیدیم یکم دور بود)سریعا دویدو سمت پیکنیک ولی دیر شده بود خیلی از قهوه ها سر رفته بود و روزمین ریخته بود!!!ماهم نمیدونستیم چ کار کنیم! اخه قهوه کم داشتیییییییییم!ای حال داد!خلاصه ۲ تا کتری قهوه ساختیم دادیم بچه ها بردن رسید ب نوبت اسفند دود کردن!دوستم زغال اورده بود گذاشتیم تو ی ظرف فلزی رو پیکنیک دیدم نه حالا حالا ها ذغال هاش سرخ نمیشن دوستم فاطمه.م روش نفت ریخت یهو شعله های اتیش بالا رف!ولی نه فاطمه.م دست بردار نبود و حتی چندیدن بار هم باز این کارو کرد!نزدیک بود ک بکشتموووووون!بعدش ی دور اسفند بردیم نماز خونه بار دوم دوباره ذغال ها رو گذاشتیم رو پیکنیک وفاطمه.م روش نفت ریخت-اومدش ک با چنگال ظرف فلزیه ک توش ذغال بود رو برداره ایران با پا زد ب ظرفه از دست فاطمه.م افتاد و دوباره اتیش شعله ور شد! پیکنیک هم رو اخرین درجه حرارت  و بودما ۳ تاجیغ میزدیم!این همه مدت ک جیغ زدیم کسی نیومد یهو خانم ناظم اود گف:چ کار کردین؟؟؟ماها هم همین جور خنده!درکل برای ما ۳ تا خیلی حال داد!بو ذغال - دود - نفت -گلاب-اسفند-اسپری-لوسیون و ....گرفته بودیم!ین جاش بد بود ک گوشی دوستم مهدیه رو دزدیدن والی بقیش خوش بوووووود!

امید وارم ک از خاطرم خوشتون اومده باشه ولی برای خودم ک اونجا بودم عالی بووووود!

ب هر حال نظر هرکسی محترمه! بوس بابای

*باز هم اینجا بیاین*