وای سلاااااام!خوبید؟میسی از نظراتتون!منم یگم بهتر شدم!

الان تازه از مدرسه اومدم ینی باید بگم جاتون خالی اینقد خوش گذش ک نگین!

اومدیم رفتیم زنگ تفریح اخر توحیاط با ۳تا از دوستام(زهرا-فاطمه-نگین) نشستیم کنار هک اونم کنار باغچه فاطمه گف پارمیدا شیر ابو باز کن شلنگو بیار تا دستمو بشورم منم گفتم باشه خلاصه با هزار جور سختی شلنگو ب لوله وصل کردم!نگین گف ب خاطر تولدش اب بازی کنیم-منم دلوزدم ب دریا ابو تا اخرین فشارش باز کردم و روهم اب میریختیم!فاطمه خیلی خیس شد!زنگ خورد رفتیم کلاس نگو تو کلاس هم اب بازی بوده بازم تو جشن بچه های کلاس هم شرکت کردیم اب ریختن کف کلاس خیلی باحال بود همه میزدن و میخوندن گلو ها پاره شده بود از داد زدن!اب کف کلاس خشک شد ازنو اب ریختن!رضوان(دوستم)تا میومد داخل همه میگفتیم اووووووووووو!!!یکی از بچهه ا اب قمقمه اش رو رو روصندلی معلممون خالی کرد!راستی اون زنگ هم زبان داشتیم!هههههههه دیدم یه چیزی روزمین افتاده گفتم بند قمقمه اس!توجه ای بش نکردم -وای یهو خانوم اومد خیلی خونسردانه یه دسمال در اورد صندلیشو خشک کرد!وای داشتم از خجالت سرخ میشدم یکی از دوستام ک پشتم بود شروع کرد ب بی ادبی کردن!معلممون هم بش توجه ای نکرد!ااون موقعی ک معلممون اومد داخل کلاس دوستم رضوان پش سرش زبون و مسخره بازی در می اورد اونم با چ صداهایی!!انگاری تو کلاسمون بمب اتم ترکونده بودن همه میخندیدن!طوری ک خانوم هم نفهمه!یهو رضوان نگاش افتاد ب وسط کلاس گف وای این بنده چیه؟ابرومون رف!ولی من نمیگم ک اون بنده چیه!

خاطرم خوب بود؟ب من ک خیلی خوش گذش البته خاطره باحال تر از اینم هم دارم و میذارمشون برا روز های دیگه

بوس بابای